بیابان
باد میآمد کماندار
سرد، تار و سخت، بیدار
ابرها را پاره میکرد
برگ را آواره میکرد
زوزه میزد ، ناله میکرد
تند میتازید بر شاخ درختان
شاخه ها را قطعه میکرد
میشکست ساق جوانه
بی دلیل و بی بهانه
لانهها را باد میبرد
جوجهها از یاد میبرد
میشکست تخم پرنده
آرزوی هر خزنده
لخت نمود شاخ درختان
سربرید از باغ و بستان
سرخ، گلها را به سردی
شاخ، سبزان را به زردی
پای بستان را به تندی
از زمین ،بر دار میکرد
خشم ، میتازید بر دشت و درختان
چشم بسته، پای کوبان
عمری از بیداد او رفت
خسته شد یاغی سرسخت
سرکشیها را رها کرد
ریگ و شنها را صدا کرد
دست در دست هم آورد
یک بیابان را بنا کرد
یک بیابان را بنا کرد