ببار ای آسمان
ای بیکران ،آبی
برگ درختان ،انتظارت!
خشک رودی لب شکسته، انتظارت
سخت سنگی، قلب سنگی، انتظارت
در بیابان تک درختی، انتظارت
چتری از جنس لطافت ، انتظارت
ببار ای آسمان
باغ و سبزه
رود و دریا انتظارت
خانههای تنگ و تاریک
چشمههای سخت باریک، انتظارت
در گلو بغضی شکسته
بر لبی آهی نشسته
دستی از جنس دعا
در انتظارت
ببار ای آسمان
آن پرنده روی شاخه، انتظارت
سبزبالان بر درختان انتظارت
دامنی غرق گناه و دل ،اسیری پشت میله، انتظارت
قلبی از صد خرده شیشه ، انتظارت
دیدهای در بحر دوری، بی خیال و بی تفاوت،انتظارت
کودکی پایش برهنه، بر لب جویی نشسته، انتظارت
کوزهای بر روی چاهی، التماسش، انتظارت
ببار ای آسمان
دستان بسته، مردان خسته، انتظارت
روی دریا قایقی تنها نشسته، انتظارت
ماهیان در آب جسته ،بر سر سنگی نشسته ، انتظارت
خاک در خشکی خزیده، آب در چشمه ندیده، انتظارت
صد درخت بی لباس و صد صدای پر هراس
صد نفر کنج فراقت ،صد نفس در حبس و زنجیر، انتظارت
صدهیاهو، شور آشوب
پای کوبان بر سر جو، انتظارت
کنج دیوار، مرد بیکار
کودکی تب دار و بیمار، انتظارت
این همه مشتاق و بیدار
این همه چشمان بی یار
گر نباری
خون ببارند
پس
ببار ای آسمان
موضوع مطلب :