به نام خدا
«بینشان بقیع»
یا فاطمه!
از بلندای کدامین اشک تو را جستجو کنم که دست اشک از دامن تو کوتاه! بر قله کدامین کوه فریادت زنم که انعکاس هیچ صدایی تو را نخواهد یافت تو گمشده بینشانی که دست روزگار، خاک نشانت را خاک گردانید!
ای پاکدامنترین آسمان عفت و نجابت، چادرت از غبار روزگار به دور و از درد مردم، پینه پینه! هنوز صدای دعایت برای همسایهها در گوش مکه میپیچد! تو از نیایش مهر، جلوه یافتی و بر صدر عشق نشستی! آن گاه که چون پیامبر بوی بهشت را آرزو مینمود، تو را که از عطر سیب بهشت، سرشت یافتهبودی را میبویید تا خاطر معراج را دوباره زنده سازد!
ای ام ابیها! ای مادر پدر! ای سرور سرور تمام هستی! نامت رنگین کمان را به وجد میآورد و آسمان را به غایت وسعت آبیاش میرساند! چرا که تجلی تمامی پاکیها و خوبیهایی و هنوز دستهای نیاز از دامنت، کوتاه نگردیدهاند!
هرگاه میخواهم نامت را فریاد زنم یا در نجوای آرام نیاز و دعا، به زبان آورم، قلبم میلرزد و صدایم به بغض مینشیند! کوچکتر و کمتر از آنم که در زیر این سقف بلند هستی، نام بلند و پر شکوه تو را فریاد زنم! یا فاطمه، ای بانوی بزرگی که قامت چادر و حجاب در برابر حیا و عفت تو، به تعظیم نشسته و عرق شرم بر رخساره حجب، باریده!
یا فاطمه!
نامت، راستی قامت خمیدگان و دردمندان است در شکوهی که تو کوه و پشتوانه علی (ع) بودی!
گریه و بغض نه از مظلومیتت که تمامی دشمنان با آن همه دبدبه و کبکبه، آن همه نیرو و توان و سر نیزه، از صدای نفرین تو میترسیدند و چون در روز مباهله، تنها دست حسن و حسینت را گرفته، به میدان قدرت دشمنان برآمدی، عرش خدا از صدای پای تو به لرزه افتاد و دل دشمنانت در سینه، لگدکوب شد! و عصای فرعونی خود به کول گرفتند و از ترس در لانههایشان خزیدند! گریه و اشک از آن است که چرا با دخت پیمبر خدا، این گونه کردند؟! چرا با جگرگوشه علی(ع) چنین رفتار نمودند!
یا فاطمه!
تو همانی که ریسمان حیله و مکر مسلماننماها را به ته چاه فنا ریختی و دستشان را رو کردی! آن گونه که هیچ ابرمردی را توان چنین مقابلهای در برابر اینان نبود!?
یا فاطمه!
ای بزرگ بانویی که آتش ظلم منافقان و دشمنان را به گوش زمانه رساندی و در سکوت علی (ع)، فریاد علی(ع) را به گوش دنیا رساندی! آتش جهل بود که بر گرد خانهات برافروختند و نه نوای مظلومیت تو که کسی را از مظلوم، ترسی نیست! آن قدر وسیع و بیکران بودی که دشمن از ترست، آتش به خانهات افروخت تا شاید از هیبت و عظمت تو در امان بماند و آرزوهای دنیاییاش را به کام کشد!
و تو، یا فاطمه، تا زنده بودی نگذاشتی آب خوش بر گلوی یاغیان پست و مقام دنیا، پایین رود! خواب شبشان را کابوسشان نمودی چرا که با تمام سکوت علی (ع) ، حق را فریاد میزدی و ترسی از سر نیزه و شمشیرشان نداشتی!
ای کوثر پیمبر! ای بهشت آسمان و زمین، یا فاطمه!
با کدامین اشک نامت را بر ساحت دل بنگارم که در میانه چادرت، گم گشتهایم؟! چگونه سر بر دامنت گذاریم که دستمان از آسمان نگاهت بریده و پایمان از رکابت، پیاده؟!
هنوز تا یادگیری نامت، سالها که نه، قرنها در فاصلهایم! چگونه چادرت بگیریم و به دنبالت، دامنکشان آییم در حالی که در نوشتن نامت، قلم بر دستانمان لرزان و دوات در رثایت، خشک و رو سیاه است!
یا فاطمه!
تو همانی که افطاری سه روز خود و فرزندانت را به یتیم و فقیر و اسیر بخشیدی و دعای عرشیان را برا ی خود نازل نمودی! تو آن کریمی که تنها زینت گردنت را به فقیر میبخشی تا از در خانهات دست خالی بازنگردد!
یا فاطمه!
ای آن که آسمانها از کرنش مهر تو ناتوان و زمین از توان تحمل عزت و شکوه تو، عاجز! چشمان آسمان در نگاه تو، آیینهپوش صداقت و راستی و ستارگان از درخشش حجب و حیای تو، خاموش! تو لنگر هفت آسمان و زمینی که خورشید امامت را به کوفه در سچدهگاه عشق، در زیر ضربت شمشیر بر فرق سر، حسن (ع) را به صلح در مدینه و حسین (ع) را بر سر نیزهها به کربلا و زینب علیهاالسلام را به مجلس یزید در خطابه رسایش بر آشکاری ستم یزیدیان، برافراشتی و آسمان را به درخشش این ستارگانت، روشن ساختی و روشن داشتی!
آسمان، مدیون مهتابهای روشن توست که بیفروغت یا فاطمه، آسمان به تاریکی، به سیاهی، به ظلمت و درماندگی، سوگوار بود و ماتمزده! چراغهای آسمان از پرتو نگاه و کلام تو، از روشنای مهر و وفای تو، روشن و فروزان است و بیابانهای تشنگی عصر تمدن و تجدد در زیر سایه چادرت، به خنکای نگاه و نظرت و در دعای شبانگاهانت، به راحتی آسوده و در امن و امان به راه خود ادامه میدهد چرا که میداند نگاهت از راهش برداشتهنخواهدشد!
یا فاطمه!
سادگی و قناعت تو زبانزد عرش و فرش است. مهریهات، شمشیر و سپر علی(ع) بود. تو که رنجها و دردهایت را از گوش و چشم علی (ع) میپوشاندی تا مبادا اندوهی بر پیشانی چراغ ولایت بیفتد!
چه بیصدا و در سکوت، چه بینوا و در خفا، در نیمه شبی دردناک و جانسوز، راهی دیار باقی شدی! بیآن که جمعیتی جز علی (ع) و فرزندان خردسالت ،حسن (ع) و حسین (ع) و زینب به دنبال پیکر پاکت باشند! بیآن که صدای گریه و هقهق بغضی برایت به آسمان برخیزد! در سینه و در سکوت برایت آسمان و زمین گریست و مشت بر سینه زد بیآن که هیاهوی این فریادها و دردنالهها را کسی بشنود!
پهلوی کبودت را علی (ع) در خفای شب و در آواز فراقت شنید و تا چشم از دنیا نبست، چشم علی (ع) به کبودی پهلویت نیفتاد تا شکنی در قلب مولای عشق و دوستی نیفتد و آهی از سر دلشکستگی برنیارد!
یا فاطمه!
کوچههای مدینه، در آرزوی دعای شبانهات، به کنج نشسته و منتظر گوش به دیوار خانهات، سپردهاست! هنوز صدای رستاخیز نجوایت در آسمانهاست و از آمین آن دعاهاست که سنگهای آسمانی بر زمین نازل نگردیدند و هنوز دنیا با همه پستیها و بلندیهایش، زنده و جاری است!
یا فاطمه!
در کجای وسعت این خاک، جای گرفتی که هنوز هیچ نشانی از تو بر هیچ زبان و در هیچ مکانی نیست!
چقدر بزرگ و والا بودی که دشمن از جسد بیجان تو نیز در وحشت و ترس بود و برای یافتن جان بیروح و روانت، خاکها زیر و رو کرد و نقشها، بر ملا ساخت تا شاید دستش به پیکر بیجان تو برسد و شمشیر نفرت و کینهتوزیاش را بر قلب آسمان و زمین، فرود آرد .... و خدا خواست و دستشان را از تابوت عرش بریده داشت!
هنوز ملتی برنخاستهاند که عاشقانه بر مزارت گل ریزند تا نقش قبرت آشکار گردد!
تو را ای پاکترین و زلالترین نوای آسمانی! یا فاطمه زهرا! از سوز دل و داغ جگر، فریاد میزنیم تا در این توفان سهمگین روزگار، دست دلمان را بگیری و به آسمان پاکیها، پیوند زنی! به اجابت تمامی دعاهایی که تو را آرزومند است، پیوند زنی!? به درخشش نور عشق در دلها، کلام وحی بر لبها، توان معراج در گامها، پیوند زنی!
قسَمَت نمیدهم به آن چه که خیلیها تو را به آن قسم میدهند که پشتم از گفتن این سوگند، میشکند و قلبم میلرزد! تو را به دعاهای شبانهات، به پاکی ایمانت، به استواری دینت، به زیبایی اخلاقت، به وسعت بخششت، به مهر و عشق علی (ع)، به فاطمه فاطمه پیغمبر، تو را به دستهای پر نیاز آسمان به ذکرت، به نجوای نمازهای شبت، به اشکهای آرام و مخفیات، تو را به سجده علی (ع)، تو را به سکوت حسن (ع)، به نماز ظهر عاشورای حسین (ع)، به خطابه پر رسای زینب بر ریشخند یزید، تو را به آسمان و زمین به عرشیان و خاکیان، سوگند میدهم، دستمان را از دامنت کوتاه مدار و صدای دعایمان را به گوش خدا برسان!
میدانم خدا حرمت دعا و کلامت را یا فاطمه، ای پاکترین پاکیها، بر زمین نخواهد گذاشت و به اجابت کلام و نگاه تو، دستهایمان را خالی نخواهد گذاشت!
ای مادر تمام آسمانها! ای ژرفنای تمام آبیها، ای وسعت تمام دریاها، ای سکوت تمامی دردها و رنجها، ای حضور خدا بر زمین، ای صدای خدا در عرش، ای تجلی فرشتگان در خاک، ای همه خوبی و پاکی، ای همه درد و درمان، ای ام ابیها، ای نور دیده علی (ع)، ای اسوه تمامی هستی، یا فاطمه زهرا، ای بزرگ بانوی شیردل، ای شیرمرد عرصه راستی و صداقت، ای پشتوانه کوهها و ستون آسمانها، در هر کجا در هر زمان، در تمام ثانیه ثانیه گناهانمان، در لرزش دستهایمان بر دنیا، در عیش و نوش لذتها و هوسها، و در میان تمامی اشکها و بغضهایمان، در شکستگی ضربان قلبهایمان، در تمامی غفلتها و بیخبریهایمان، فراموشمان مکن و سایه چادرت را از سرمان بازنگیر!
یا فاطمه!
هر چند سرشار از گناه و لبریز از عصیانیم، اما دیده مهرت را از روی پریشانمان بازمگیر و تنهایمان مگذار که بی تو در این گرداب به هلاکت افتیم و به فنا رویم!
«یا فاطمه الزهرا، یا بنت محمّد، یا قرة عین الرسول، یا سیدتنا و مولاتنا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بکِ الی الله و قدمناکِ بین یدی حاجاتنا، یا وجیهة عندالله اشفعی لنا عند الله»
یا فاطمه جان! مرا ببخش که قلم و بیانم عاجز و ناتوان از بیان و توصیف توست! مرا ببخش که درکم از تو به قدر خودم بوده و نمیتوانم آن گونه که شایستهای تو را صدا زنم و از تو بگویم! تو بزرگتر از آنی که مرا به کوچکی و ناتوانیام، سرزنش کنی و دور گردانی!
التماس دعا