سلام بر حسین(ع)
سلام بر حسین(ع)
سلام بر صدای قافلهی عشق که بیابانها را به زیر چشمان داغ آسمان درنوردید تا از صخرههای دل بگذرد ! از سنگهای سخت، از نگاههای پست، از دروغهای بزرگ، از دینهای پر بدعت، از مسلمانان نمازشکن، از اسلامگویان شرابخور، از شهوتپرستان قدرت، از زورگیران مسند حکومت و از تمامی آنانی که به نام پیغمبر، راه نفس را در پیش گرفتهبودند، بگذرد...
و بگذارد دست سایهی امامت و رحمت و رأفت را در دست سوختگان آتشگرفته خرمن ستم، خرمن ظلم و بیداد!
سلام بر حسین(ع
سلام بر تمامی اشکهایی که به بدرقهاش، مدینه را به زیر سیل خون برد! به تمامی اشکهایی که خود گفت:« رواست! چرا که گریه بر مسافری که برنخواهدگشت، جایز و جاری است!»
سلام بر تمامی هقهقهای گرفتهای که پشت سرش پاشیدهشد! سلام بر بغض، سلام بر نفسهای داغی که به پشت مسافران کربلا، به آسمان برخاست و های زد و هوی کشید!
سلام بر های و هویهای حسینی! سلام بر حسین(ع)
سلام بر تمامی بدرقهکنندگان راهش که به اشک و بغض، راهیاش نمودند و کاسه از اشک، پشت سرش ریختند!
سلام بر عزیز دل فاطمه (علیهاالسلام)! ... سلام بر حسین (ع)
سلام بر بیابان، به زیر گامهای حسین (ع)! سلام بر آفتاب بر رأس حسین (ع)! سلام بر آسمان پر ستارهی بیابانهایی که خورشید نگاه او را به نظاره نشستند! سلام بر ماه که بیحجاب و بیپرده، بر او مهتاب گردید! سلام بر شب که بر بالای سر نور امام رأفت و مهر، روشن شد و روز را به تاریکی محض خود، مشاهده نمود!
سلام بر اشک! سلام بر داغی و حرارت آن که بر ریگهای داغ کربلا ریخت!
سلام بر حسین (ع)
سلام بر پرچشمش که به پاسخ هجده هزار نامه برافراشتهشد و به دست همین هجدههزار امضا، تیر باران!
سلام بر حسین(ع) که با کودکان و زنان راهی شد تا فریاد زند که جنگ را پیشهنکرده و به دعوت آمده، به نجات، به صلاح ، به هجده هزار نامهی عهدشکن، به صلای هجدههزار شمشیر برکشیده از پشت سر!
سلام بر حسین(ع) سلام بر کودکان حسین(ع)، سلام بر خانوادهاش، سلام بر تمامی اصحابش، یارانش، سلام بر تمام زنان و کودکانی که قافله عشق و نور را همراه شدند! سلام بر کودکان حسین(ع)!
سلام بر قافلهای که به دعوت آمده، به خنجر استقبال شد! به شمشیر پذیرایی گردید و در میان آتش، میهمان و تنهایشان به زیر سم اسبان، به نوازش، نواخته و بر سر نیزهها سرهایشان، برافراشته!
سلام بر حسین(ع)
سلام بر دجله و فرات که چون چشمهی خورشید دید از جوشش خود بازایستاد و بر قافله پیغمبر، لبتشنه و خشک گردید! و دهان از طراوت بازستاند و در پشت نیزههای دشمنان به حیرت و شگفتی ستم، به سکوت درد نشست و شرم از نگاه آسمان، سر به ساحل کوفت و مشت بر دل!
سلام بر حسین(ع)
سلام بر دستان حسین(ع) که دست بیعت کفر و نفاق را شکست و در غل و زنجیر گذاشت و سر در طوق طلایی یزید نبرد و بر بیعت مستپیشهی بینماز کفر و نفاق، سر نگذاشت و عهد خود را با پیغمبر خدا، با خونش امضا نمود!
سلام بر حسین(ع) و هفتاد و دوتن پارهی آسمانی، هفتاد و دو ستارهی روشن در تاریکی جهل، هفتادو دو شهاب آسمانی که اخگرهای زمینی نتوانست آنها را بر زمین پایین کشد! و با وجود دراز لشکر بیدین خود، از ترس این سپاه بلند ایمان و تقوا، برخود میلرزید!
سلام بر حسین(ع)، سلام بر چکاچک شمشیرهای شجاعت که از نیام ایمان و تقوا برآمدند و بر سینهی بدعت و نفاق، بیدینی و دنیاپرستی، نشستند!
سلام بر شمشیرها و نیزههایی که آسمان را به دوش کشید و سیاهی را پرده، درید! ظلم را خانهخراب کرد و ستم را به بیغوله نشاند که شبانه با لباس زنان، جانش را بر سر دست گرفته، خرابه به خرابه، فراری شد!
سلام بر حسین(ع)
سلام بر یار حسین(ع) ، مسلم ابن عقیل، آن هنگام که نامه امام را بلعید تا دست ظلم، گلوی یاران امامان را نفشارد!
سلام بر او آن هنگام که از بلندی برج خشم و کینه، از بلندی ستم و نابهکاری، به پایین انداختهشد و ندانستند که این سقوط نیست که صعود عاشق و دلدادهایست که در هوای امامش، جان را به پرواز میکشد! ندانستند که با او نگاههای بسیاری، پر گرفت و از ایوان تاریک شبزدهی آنها، پرواز کرد!
سلام بر او و بر فرزندانش که دشمن از دو کودک خردسال او نیز به خود میلرزید و سر دو برادر را در دیدهی هم از تن جدا نمود تا از دستان کوچک و نگاه معصومشان به دور ماند و رها شود!
سلام بر حسین(ع) و سلام بر علمدار حسین(ع)، ماه بنیهاشم، اباالفضل العباس! که چون پا در رکاب اسب نهاد، از هیبتش، دشمن، جرأت رویاروشدن به خود نداد و از پشت کمینهای دور با نیزه و تیر، قامت رشیدش را تیرباران کرد!
سلام بر ابالفضل عباس، آن هنگام که مشت را از آب پر نمود تا آتش عطش را خاموش کند و چون به یاد لبهای تشنهی خیمه افتاد، آب را به فرات، پس داد!
سلام بر دستان بلند بالای دشت کربلا!
آن هنگام که مشک را از نیزه دشمنان پناه داد و به جای مشک، دست را سپر ساخت! دست را نثار کرد!
سلام بر« یا اخا ادرک اخا» که برای اولین و آخرین بار حسین(ع) را برادر صدا میزد و! و بیدست و با تنی پر از تیر و نیزه بر زمین افتاد!
و فریاد حسین(ع) را به آسمان پر داد که:« اَلانَ اِن کَسَرَ ظَهری»!
سلام بر شجاعت، بر پهلوانی، شیردلی عباس علی که دشمن از تن پارهپاره و پر نیزهاش نیز در وحشت بود و جرأت نزدیک شدن به خود نمیداد! این همان «ذخر الحسینی» بود که در جنگ صفین، یک تنه و تنها، سپاه دشمن را از پا درآورد و نامش، دل دشمنان را به درد میآورد و میلرزاند!
تا بود دشمن جرأت نمیکرد حتی نگاهش را به خیمهها گسیل دارد چه رسد به لگدهای آلوده و ناپاکش!
سلام بر حسین(ع)! سلام بر طفل شش ماهه حسین(ع) ، علی اصغر که چون فریاد عطش برآورد بر سر دستش بالایش برد و گفت:« اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید»
و آزادگی را سنگ تمام گذاشتند و گلوی طفل شش ماهه را به تیر دشمنی و خباثت، سیراب ساختند!
سلام بر گلوی شش ماهه کربلا که حرمله از غیرت رگهای گردن او به وحشت افتاد و بر بلندای دستان حسین(ع) پاسخگوی « هل من ناصر ینصرنی» را تیر باران نمود!
سلام بر حر آن هنگام که آب را به امر عبدالله ابنزیاد بر حسین(ع) بست و چون حسین(ع) را دید به آب دیده، خود فرات شد! دجله گردید و به زیر پای حسین(ع) جاری شد!
سلام بر تازه داماد کربلا، قاسم ابن حسن(ع) که رخت دامادی را به خون شست و به سرخی بر تن کرد!
و سلام بر حسین(ع) ! بر آن لحظهای که امان از دشمن ستاند و ترس را خانهنشین دلهایشان کرد!
سلام بر نماز ظهر عاشورا، به زیر تیرباران دشمن!
سلام بر آفتاب ظهر عاشورا که به خون نشست و خاک بر سر کرد!
سلام بر آن لحظهای که دشمن هزار تنه، بر حسین(ع) تاخت و از ترس جرأت یکهتازی ندید!
و
و لعنت بر شمر! لعنت بر یزید! لعنت بر دشمنی و دنیاپرستی و شهوتطلبی !
لعنت بر شمر، آن لحظهای که بر سینهی خورشید آسمان نشست و ندانست که بر سینهی عزیزی نشسته که بر دوش پیامبر جایش بوده! ندانست بر سینهای نشسته، که بوسهگاه پیغمبر بوده! یادش رفت که این فرزند رسول خداست! فرزند فاطمه(علیها السلام) ! یادش رفت که حسین(ع) از سلاله نور است و ایمان!
لعنت بر شمر! آن لحظهای که به گمانش سر از خورشید میبرید و نمیدانست این سر بریده از ته تنور ترس دشمن نیز آواز قرآن را روایت خواهدکرد!
سلام بر سر بریده حسین(ع) بر بالای نیزهها!
سلام بر خورشید بر سر نیزهها!
سلام بر نور بر سر شمشیرها!
و سلام بر زینب ( علیهاالسلام)، بر کوه صبر، بر او که قافلهی اسیر و در زنجیر کربلا را شانه بود و پشت! بر او که کوه در این حادثه بر او تکیه زد! بر او که آسمان در این تاریکی، به او چشم دوخت و بر او فرودآمد!
سلام بر او که چنین یک تنه، چنین درد و المی را به سینه گرفت و با رساترین فریاد و بانگ در مجلس یزید، سقف بر سر دشمن، خراب نمود!
سلام بر او که کاخ یزید را به خرابه مبدل ساخت و سنگهای نشسته در محفل نفاق و کفر و بیدینی را به گریه نشاند! به اشک غرقهشان ساخت و خاک بر سرشان کرد!
شمشیر زینب ( علیها السلام) سر یزیدیان را از تن جدا کرد و روح و روانشان را به درک واصل نمود! سیاهی کردارشان را برایشان روشن ساخت و پلیدی گفتار و اندیشهشان را بر ملا ساخت!
سلام بر زینب (علیها السلام) که هیبت و متانتش، وقار و صلابتش، کلام نافذ و نگاه راسخش، سپاه کفر را خلع سلاح کرد و زبان و دست و دلشان را به غل و زنجیر نمود!
سلام بر کربلا! دشت بلا!
سلام بر خونهایی که فرات را سیراب ساخت!
سلام بر دلاوریهایی که آسمان را به حیرت انداخت!
سلام بر خیمههایی که در میان آتش، حسین(ع) را فریاد میزد!
سلام بر اسبهایی که آسمانیها را مرکب بود!
سلام بر تمامی ستارگانی که دشت بیدینی را روشن ساخت و اگر خون آنها نبود از اسلام جز یاوهگویان و جاهطلبان چیزی نمیماند!
سلام بر حسین (ع)
سلام بر تشنگی!
سلام بر شهادت!
سلام بر رشادت!
سلام بر پرچمدار امر به معروف و نهی از منکر!
سلام بر بیعتشکن یزید!
سلام بر نور و سلام بر خورشید دلها، حسین (ع)
سلام بر تمامی اشکهایی که به یاد حسین(ع) از دیدهها جاری میشوند!
سلام بر تمامی دستهایی که به یاد حسین(ع) و کربلا، بر سینه مشت میگردند تا قلب را به یاد او به تپش یادآور شوند!
سلام بر تمام سلامهایی که به هر قطره آبی، بر حسین(ع) فرستاده میشود!
سلام بر تمام حسینیانی که ظلم را خانهنشین میکنند و عیشش را حرام!
سلام بر حسین(ع) و علی ابن الحسین و اولاد حسین و اصحاب حسین(ع)
یا حسین(ع) ! حسینیمان دار و کربلاییمان ساز!