سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بارقه قلم

همگام با هر روز
نظر

 

برایت آرزو می‌کنم...

 

به هر سویی که می‌نگرم تو هستی و تو

تو هستی و تمام تو و او و دیگری

غم تو از درد جانم، بیشتر سینه‌ام را می‌شکافد و قلبم را به دار می‌کشد!

برایت از صمیم جانم از آن برآورنده نیاز و دعا از آن یکتای بی‌نیاز دارا ،آرزو می‌کنم

 

آرزو می‌کنم که سر معصومیت و کودکی‌ات را بر روی پای مادری دلسوز بگذاری و در آغوش پدری مهربان به خواب روی!

برایت آرزو می‌کنم سرت را روی بالشتی نرم بگذاری و پاهایت را روی فرش خانه‌ات دراز کنی!

آرزو می‌کنم زیر گرمای جان‌کاه خورشید، تو در خنکای مهر خانواده‌ات بنشینی و کودکی‌ات را در کوچه‌های بازی و خنده، بزرگ شوی!

برایت آرزو می‌کنم دست مهر بر سرت فرود آید و صدای آرام مهربانی را به گوش بشنوی! تنت در سایه سلامت باشد و جانت رها از هر ستمی!

آرزو می‌کنم بتوانی آرزوهایت را روی هر دیواری بنویسی و نقاشی‌اش را رنگارنگ بکشی و تصویرش را در روشنای بزرگی‌ات، نمایان سازی!

برایت آرزو می‌کنم بهترین کارها را پیشه کنی، آن گونه که دوست داری و ساعاتی را در فراغ و آسایش کنار عزیزانت به شادی، به سلامت و به آرزو و دعا، سپری سازی!

آرزو می‌کنم، رنج و درد رهایت کنند و سلامتی تو را در بغل گیرد و تو شادی را فریاد کنی!

آرزو می‌کنم بهترین پدر و مادر را داشته‌باشی و دوست‌داشتنی‌ترین فرزند را در آغوش گیری و رویاهای زیبای ناتمامت را به عزیزترین پاره وجودت بسپاری!

تو، شایسته‌ی بهترین‌ها هستی! تو را نباید غبار خیابان‌ّها و دود دم رنج‌ها، سیاه کند!

برایت آرزو می‌کنم بتوانی آرزو را زمزمه کنی!

برایت آرزو می‌کنم که بهترین لحظه‌ها را به زیباترین شکل ستاره‌بارانش، حس کنی و لمس نمایی!

آرزو می‌کنم دستانت به سوی خورشید بلند شود و از آسمان شب، تمام ستاره‌هایش را بچینی!

آرزو می‌کنم چشمانت به مهتاب، در خواب شود و با رویاهای سپیدت، بیدار!

تو از جنس خورشیدی، به رنگ آبی‌ دریا، به نزدیکی، هوا و به ملایمی، نسیم! تو را هیچ غباری نباید دور زند و هیچ سیاهی نباید محاصره نماید!

برایت چراغی از روشنی، پیغامبری از نور و شچاعتی از دریا آرزو می‌کنم!

دلم می‌خواهد جیب‌هایت به اندازه قناعت و خرسندی، لبریز باشد تا هیچ فقر و نداری تو را آزرده نسازد!

برایت هفت آسمان و هزاران زمین، خدا آرزو می‌کنم تا از هر دری که خسته شدی، در افقی نزدیک‌تر از زمین و آسمان، خدا را ببینی و سرشار شوی! خدا را ببینی و آزاد شوی!

برایت آرزو می‌کنم نان خالی‌ات را با چنان هوسی بخوری که در خیال هیچ مرغ و گوشت بریانی، اشک نریزی!

آرزو می‌کنم پاهایت آن قدر محکم و استوار باشد که تمام فراز و نشیب‌ها، تمام کوه و دشت‌ّها، تمام دره‌ها و سنگ‌ها را به تگ بپیمایی و چین بر ابرو نیاوری!

برایت آرزو می‌کنم در میان تمام تنهایی‌هات، دلت جمع خدا باشد و سرت پر از همهمه آرزوهایی که دست به دامن تو، فریاد می‌زنند!

برایت آرزو می‌کنم که در میان این همه سیاهی و غبار، تو روشنایی را بیابی و از کنار غبارها به سلامت به نور آویزان گردی!

برایت آرزو می‌کنم که دوستت بدارند و در کنج دلهای آبی رودخانه‌ها بنشینی! از تو هر مردابی به دور! بر تو هر بیابان شنی، نابود!

آرزو می‌کنم که بدانی، آرزوها پایانی ندارند و تو می‌توانی همه را در قلبت، جای دهی و به دست آری! کافی است آنها را روی دیوار قلبت بنویسی، تمام آن‌ها از آن تو خواهند‌بود!

ما خواهیم رفت و این دنیا با تمام آرزوهایش خواهدماند. هر چه را که می‌خواهی، به دور از ستم و ناجوانمردی، به دور از حرص و طمع، به دور از سیاهی و گناه، بردار و با خود ببر! آن‌ها را درون سینه‌ات ضبط کن و ببر!

شب آن گرسنه و شب آن سیر هر دو می‌گذرد. آن یکی در غقلت و این یکی در آرزو!

برایت آرزو می‌کنم که آرزوی دیگران را آرزو کنی! قلبت برای صدای کودک همسایه بلرزد و پایت برای برآوردن نیاز دیگری، قدم بردارد. دستانت به التماس دستی،‌ دراز شود و با خنده دیگری، شاد شوی!

 

تو برتر از آنی که فقط خود باشی

برایت آرزوی دیگران را آرزومندم