• وبلاگ : بارقه قلم
  • يادداشت : « نفرين شده!....» داستاني واقعي از دياري نه چندان دور
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + Masoud 
    بسيار زيبا وپر معني بود اين حکايت خرافه بافي واعتقادات مرتبط با ان است که گاهي نسلي ياحتي تمدني را به ورطه انحطاط مي کشاندمتاسفانه اقويا درجهت اهداف مشخص خود با ترويج اين نوع نگرش در پي سود جويي ومنافع خودشان بوده واز بي خبري وکج فهمي برخي مردم در اين رابطه سو استفاده مينمايند
    پاسخ

    ممنونم از نقطه نظر و توجه‌تان اميدوارم روزي شاهد بلندانديشي‌هايي باشيم که در سايه‌اش همه جا بگيرند
    + آمنه 
    واقعا جالب بود آن زمان همه به اين مسئله اعتقاد داشته اند که نفرين کارگر بوده و حرف دکتر آ رو قبول نداشتن
    پاسخ

    بله درسته الان هم هست فقط زير پوستيه ممنون آمنه جان اين همه همراهيد
    + نسرين 
    جالب بود ولي واقعا نفرين شده بود؟
    پاسخ

    سلامواقعا نفرينش کرده بودند اما خودش بيشتر ترسيده‌بود
    + سميه 
    واي واقعا اينقدر مردم ما عوضي و احمق هستن که به خاطر يه گوسفند ارزوي مرگ يکي ديگر رو دارند خدا به داد ما برسد و خدا بيامورزد کربلايي را که اينقدر بيگناه مورد تهمت قرار گرفت خيلي غمناک بود .
    پاسخ

    سلامچيز عجيبي نيست چون مردم روستا تنها دارايي‌شان همين گوسفند و زمين بوده و برايشان همين‌ها مهم است