• وبلاگ : بارقه قلم
  • يادداشت : قسمت اول داستان آرزوي نازنين
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نجمه 
    سلام عزيز
    خداقوت، مگه ميشه يک مادر اين چنين باشه!!! وااي! پس احساس مادرانش کجا رفته؟؟؟ا ين داستان واقعيه، الانم دختر شو داره و بزرگ شده؟
    ممنونم
    پاسخ

    سلامواقعيه بلهو نه دخترش برنگشت معلوم نشد چه بلايي سرش اومده