سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بارقه قلم
همگام با هر روز
 
 

« چگونه سر گذارم»

برد به روی بالشم ، غصه سر داغش را!

چه تب نموده امشب! تشنج است در راه!

گرفت سرد نبضم

به غلغل‌اند رگ‌‌ها!

و  چشم زد به خنده!

به اشک بست مژگان!

چو سیل روانه گردید، جگر به روی دامان!

 

چگونه‌است این غم؟!

چرا چنین دمادم؟!

به گوشه‌ی خیابان جوانکی چمیده

به انتظار کاری که سر برد شبانگاه!

کنار هر خیابان، زنی به فقر بسته،

به چادرش کودکی، خمار و گیج و افتان!

 چگونه سر گذارم به بالش پر قو!؟

که بعد عمر تحصیل، برادرم بیکار!

چگونه چشم بندم به خواب نازنینی!؟

که نان خانه‌ها را به آجرست، پیمان!

صدای کودکان و فغان سرد مادر،

نگاه درد بابا به آرزوی فرزند!

چگونه سر دهم من، زخنده، هر و کر، چند؟!

لگد به کوچه خورده برادرم ز بیداد

به بستر مریضی فتاده مادرم، چند!

شنیده‌ام به دور از سرا و خانه‌ی ما

نه نان به سفره‌هایی، نه دلخوشی، یکی چند!

چو فقر سایه انداخت!

و درد لانه بگزید!

چو پهن کرد اندوه، سرای سفره بسیار!

و بانگ خانه صاحب، ز پشت در دگربار!

 تو کم خدا ببینی به غم‌سرای پر درد!

که سنگ، سنگ خانه

ز سنگ بی‌دلان، سنگ!

زنی به زیر مشت و لگد به شب رسانده

و کودکی به حبس و به گریه خواب برده!

شلنگ‌‌هاست خورده و نعره‌ها شنیده!

در این چنین هوایی!

چگونه سر گذارم؟!

 که سینه‌ام پر از تاب!

که سینه‌ام پر از درد‍!

خدا نکرده این را!

خدای مهربانی!

خدای لطف و مهر و

خدای رستگاری!

به خون چه غرق گشته! سر پنجه‌ی بزرگان!

 و غرق مستی هستند!

بی‌خبران دوران!

چگونه سر گذارم به روی بالشی نرم!؟

که غم دریده سینه،

که غم بریده پیوند!

 

چگونه سر گذارم؟!




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 93 شهریور 13 :: 4:30 عصر :: توسط : ب. اخلاقی

درباره وبلاگ
خدا را شکر می‌کنم که هر چه از او خواستم به من زیباترش را هدیه داد!
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 55
بازدید دیروز: 74
کل بازدیدها: 159607