• وبلاگ : بارقه قلم
  • يادداشت : قسمت پنجم آهوي آهو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام خانم اخلاقي من امير حسين احدي هستم داستان هاي که شما مي نويسيد زيباست من از شما معذرت مي خواهم که سر کلاس شيطاني مي کنم
    پاسخ

    سلام پسرمعيبي نداره اما تا جايي که به کلاس آسيبي نرسه
    + نسرين 
    چه خوب ايران برگشت .وخوشبختانه دو تا هوو خوب باهم کنار اومدن.اما سالار چه بلاي سرش اومده ميميره آيا؟
    پاسخ

    امشب مي‌بينيم
    + نسرين 
    چه خوب شد ايران برگشت خوشبختانه دو تا هوو خوب باهم کنار اومدن ولي سالار چه بلاي سرش مياد نفرين ايران گرفتش.
    + زهرا جون 
    سلام بتي جونم
    خسته نباشي
    من اگه جاي ايران بودم از عذاب وجدان ميمردم بيچاره ملوک
    تو قسمت بعدي ي جوري زمينه سازي کن ملوک شفا پيدا کنه آخه اون ک گناهي نداره ??
    سالار و مادرشم ب اشد مجازات برسون ??
    مرسي از داستان خوبت ??
    + سميه 
    سلام بتي،جون فکر کنم سالار مريض ميشه و محتاج ايران وملوک که کمکش کنن.يا از کردي خود پيشمان ميشه با ايران .چوب خدا صدا نداره
    پاسخ

    سلام سميه جونچوب خدا صدا نداره به شرط اين که طرف بفهمه داره چوب مي خوره